شهدا در فتنه ۸۸ کجا بودند؟…
شهید محمد مهدی لطفی نیاسر و حوادث خطرناک (۵)
همکار شهید میگفت، فتنه بالا گرفته بود. اوضاع خوبی نبود، دل تو دل هیچ کس نبود. قرار شد ما هم بریم کف خیابون خبر جمع کنیم . تقسیم شدیم طبق معمول من و مهدی یه گروه شدیم. مهدی یه موتور تحویل گرفت. محل ما شد بالای میدان هفت تیر، قرار بود بریم کف خیابون لیدر شناسایی کنیم تا مردم عادی و بیگناه بیخود آسیب نبینند.
گفتم مهدی جان؛ نوکرتم قیافه منو تو از ۱۰۰ کیلومتری تابلو میزنند. اینجوری که نمیشه… گفت؛ ببین ریشهای من فابریک و زدن ریش توی کارم نیست تازه واسه ولایت باید الان جون بدیم.
گفتم باشه بازم فاز ولایت برداشتی؟! گفت نه به جون تو، بیا بریم خدابزرگه .
رفتیم تو دل جمعیت. تابلو بودیم، جمعیت فهمیده بودن ما کی هستیم. یهو جمعیت خروشان شد، همه فریاد میزدن مرگ بر دیکتاتور … میدان آشوب بود، به هر چیزی حمله میکردند و میشکستند، هوا، هوای کتک خوردن بود ولی منو و مهدی دنبال لیدر میگشتیم که یهو برادران ناجا ریختن تو جمعیت با باتوم. . اومدم فرار کنم، مهدی دستمو محکم گرفت گفت تکون نخور وایستا.
گفتم داداش دارن خشک و تر رو میزنن. گفت فرار کنی بیشتر کتک میخوری. راستشو بخوای زور دستش منو نگه داشت؛ برادران ناجا زدنُ زدن تا رسیدن به ما؛ افسر نیروی انتظامی، مهدی رو بغل کرد و گفت حاج آقا لطفا اینور تشریف داشته باشید… تا ما کارمان را بکنیم😂😂😂
شهید راه نابودی اسرائیل