یادش به خیر
اخوی بزرگ مهدی میگفت: یادش به خیر من روی مهدی تمرین پدر بودن میکردم، یه روز مهدی کارنامه اش را آورد، برخلاف همیشه نمره هاش خیلی خوب نبود، روش نشد بده به بابا ولی سرش را انداخته بود پایین و آورد توی زیرزمین پیش من، نگاهی کردم و با تعجب گفتم مال خودته؟!! گفت آره، میخواست بشینه که بهش گفتم: نَشین، با این نمره میخواهی روی زمین هم بنشینی.
اون هم ایستاد و زیر چشمی نگاهم کرد، میخواستم مثل ناظم ها بگم؛ یه پاتم بالا ولی دلم نیومد آخه خیلی چهرهٔ مظلومی داشت.
کمی که گذشت، خسته شد و گفت: چقدر وایسم.
گفتم: تا بفهمی این نمرهها رو نباید بگیری؛ یه خورده گذشت ، گفت: داداش فهمیدم حالا چکار کنم؟
گفتم: باید تعهد بدی، گفت: یعنی چی؟!
گفتم بشین و بنویس؛ من محمد مهدی لطفی تعهد میدهم که از این به بعد درسم را بخوانم و اگر این بار نمرهٔ بد گرفتم، کلاس تکواندو نروم و اگر باز هم نمره بد گرفتم…
دیگه یادم نیست چی نوشت ولی امضا کرد و داد به من به شرط اینکه بابا نمرههاشو نبینه.
یادمه چند سال پیش بعد از ۲۰ سال هنوز اون برگه تعهد را داشت و توی خانواده نشان داد.
مهدی به تعهدی که داد همیشه پابند موند و آخرشم توی بهترین جای عالم، گلزار شهدا پذیرفته شد ولی ما چی؟!!!
شهید راه نابودی اسرائیل
شهید محمد مهدی لطفی نیاسر