#زندگی_به_سبک_مهدی (۹) خواهر شهید تعریف می کرد که برای انجام کاری به تهران رفته بودم، با برادرم تماس گرفتم و گفتم که برای ناهار به منزلشان می آیم.از محل کار که به خانه آمد، غذا از بیرون تهیه کرده بود. گفتم داداش جان راضی به زحمت نبودم. با همان لبخند همیشگی …
ادامه مطلب