#یادش_بخیر تازه محمد کوچولو به دنیا اومده بود … ما درگیر یه پروژه جدید بودیم و خیلی فشار رومون بود صبح رفتم به دیدنش ، چشماش خیلی خوابالو بود و معلوم بود تا صبح بیدار بوده ، گفتم مهدی شیفت بچه داری بودی !؟ با یه ذوق و خنده نازی …
ادامه مطلبعشق به همسر و فرزندان
#یادش_بخیر در سال های گذشته آقا مهدی خیلی دوست داشت از اربعینی ها در مسیر پیاده روی باشه ، ولی می گفت همسر محترمشون یک سال زحمت کشیده و با تمام مشکلات وسختی ها روبرو بوده ، می گفت که لیاقت کربلا رفتن رو ایشون دارن و با این کار …
ادامه مطلبمهدی شوماخر !
#یادش_بخیر مهدی دست فرمونش خیلی خوب بود اما تیز میرفت . من برعکس مهدی خیلی رانندگی ملایمی داشتم و دارم . هر بار با هم جایی میرفتیم به خدا نزدیکتر میشدم !!! از بس صلوات و آیه الکرسی میخوندم . یه بار مهدی اومد پیشم گفت اسم ۱۲۴ هزار پیامبر …
ادامه مطلبخنده ای که همیشه برلب داشت…
#یادش_بخیر … اعزام شدیم برای مسابقات تیراندازی ارتش های جهان، اولین نمازی بود که در هند و در مسجدی واقع در حیدر آباد هندوستان میخواستیم بخونیم و متولی مسجد گفت حتما این کلاههارو باید بر سر بگذارید . شروع کردم به نماز خوندن که آقا مهدی با دیدن چهره من …
ادامه مطلببا این نمره میخواهی رو زمین هم بنشینی ؟
یادش به خیر اخوی بزرگ مهدی میگفت: یادش به خیر من روی مهدی تمرین پدر بودن میکردم، یه روز مهدی کارنامه اش را آورد، برخلاف همیشه نمره هاش خیلی خوب نبود، روش نشد بده به بابا ولی سرش را انداخته بود پایین و آورد توی زیرزمین پیش من، نگاهی کردم …
ادامه مطلبحدیث نویسی شهید برای هیئت
یادش بخیر یکی از دوستان شهید مهدی که از هم اتاقی های ترم اول مهدی بود، نقل میکنه؛ هیئت سالانه دهه محرم داریم.در سال ۱۳۸۱ با توجه به اینکه در اون سالها بنرهای چاپی چندان رایج نشده بود از شهید لطفی خواهش کردم چند پوستر از کلام معصومین سلام الله …
ادامه مطلبدعایی که مستجاب شد ولی...
دعایی که مستجاب شد ولی… یادش بخیر پدربزرگ شهید محمد مهدی لطفی نیاسر همیشه یه شعر میخواند: (برادر پشت، برادرزاده هم پشت درخت بی برادر کی کند رشد) نیمه دوم اسفندماه ۱۳۹۶ بود که عمو مشکل قلبی پیدا کرد و دکترها خیلی امیدوار نبودن، بلاخره قرار شد عمل قلب باز …
ادامه مطلباز خنده بچم میخندم !
یادش بخیر یه روز مهدی یه کارتون برای فاطمه خانوم پخش میکرد، دخترش می خندید و مهدی هم میخندید ولی دیرتر از فاطمه … گفتم چرا دیر میخندی ؟! گفت خدا وکیلی این کارتونه خنده نداره و از خنده بچم میخندم … فاطمه جان … بابا اون بالاست … بازم …
ادامه مطلبآخرین تماس…
یادش بخیر پارسال هفته دوم تعطیلات عید تلفنم صبح زنگ زد و قبل از پاسخ دادنم ، قطع شد. شماره بدون نام روی تلفن بود و من معمولا با اینجور شماره ها تماس نمیگیرم. ناگهان دلم لرزید،زنگ زدم به برادر کوچکم حسین و شماره را برایش خواندم و گفتم شاید …
ادامه مطلبورود و عروج در شهادت باب الحوائج
یادش بخیر سال ۸۰ بدو ورودمان به دانشگاه امام حسین (ع) ، حدودا ۲ ماه دوره ی عقیدتی داشتیم در مهمانسرای شاهد قم، ایام شهادت امام موسی ابن جعفر(ع) بود، آقا مهدی و علی (چون از اعضاء هیات محبین بودند) گفتند(( میخوام به حاج احمد بگم بیاد )) حاج احمد …
ادامه مطلب